تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم
کسی چو من نتواند شدن، منم که منم
برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح
شود چو غنچه لبالب ز لخت دل دهنم
دهد سیاهی آن را چو گرد سرمه به باد
زند چو بر صف مژگان، سرشک صف شکنم
به گرد خاطر من خرمی نمی گردد
بهار، طوطی رم کرده ای ست از چمنم
سلیم، خصم به من سازگار چون باشد؟
چنین که هر سر مو گشته خار پیرهنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ضعف جسمی و روحی خود صحبت میکند و میگوید که هیچکس به اندازه او نمیتواند احساساتش را درک کند. او حس میکند که از دل مجروحش باید نفسی برآورد و این نفس مانند غنچهای است که پُر از احساسات درونیاش میشود. شاعر همچنین به غم و اندوه خود اشاره میکند و میگوید که سیاهی غم به او حمله میکند و او را مانند سرشک از مژگانش میسازد. در نهایت، شاعر تعریف میکند که چطور خاطرات خوش دلش را آزار میدهد و بهار برای او شبیه طوطی رمکردهای است که دیگر در چمن نمیتواند شادی بیاورد. او به دشمنان خود اشاره کرده و میگوید که آنها هم با او سازگاری ندارند، زیرا هر تار موی او مانند خار به او زخم میزند.
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر ضعف، مانند رشتهای از پیراهنم سست شده است. هیچکس نمیتواند مانند من باشد، من همان کسی هستم که هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که از درونم فریادی برمیخیزد، مانند غنچهای که از دل شکفته میشود، احساساتم به زبان میآید و بیان میشود.
هوش مصنوعی: سیاهی چشمانش مانند سرمه است که با وزش باد به اطراف پراکنده میشود. وقتی که بر روی مژگانش میریزد، اشکش همچون صفی از ستمکاران به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: در ذهن من، بهار شادی و سرسبزی نمیآورد، مثل طوطیای که از چمن فرار کرده است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دشمن من به من با محبت رفتار کند؟ در حالی که هر تار موی من شده است مانند خار در لباس من.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم که از سر حمدان عقیق در یمنم
به سرخ ری کس نیست همچنان که منم
مرا سزد که کنم در جهان به . . . ر منی
که هر منی است گروگان هفده هژده منم
من آن کسم که ز بس تیز شهوتی . . . رم
[...]
درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
هزار بار برآمد مرا که یکباری
ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم
گره چگونه گشایم ز سر خود که ز چرخ
[...]
عجب مدار خراباتیی چنین که منم
اگر به کوی خراباتیان بود وطنم
کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد
که در ضمیر من آید که من به خویشتنم
خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست
[...]
شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟
ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم
به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست
عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم
ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق
[...]
ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم
ولی چو در نگرم پرده ی رخ تو منم
مرا ز خویش بیک جام باده باز رهان
که جام باده رهائی دهد ز خویشتنم
بجز نسیم صبا ای برادران عزیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.