گنجور

 
سلیم تهرانی

ای در ایام تو تیغ غمزه را الماس نام

در میان کینه جویانت خدانشناس نام

شیوه ی بیگانگی از بس به عهدت عام شد

دور نبود گر نداند خضر را الیاس نام

چشم و مژگان سیاهت هندوان جنگجو

کرده ایشان را جهان خودرای [و] جادو داس نام

ظرف هرکس برنتابد ساغر عشق ترا

این قدح دارد ز ما دریاکشان چون طاس نام

هرکه را دیدیم، دارد احتراز از ما سلیم

تا به بدنامی برآوردیم چون افلاس نام