هوای توست در سر، سایهٔ گل را نمیدانم
مرا روی تو میباید، گل و مل را نمیدانم
چو مجنون من به کوی عاشقی میآیم از صحرا
تبسم را نمیفهمم، تغافل را نمیدانم
چو موج چشمهٔ کوثر، ز آلایش پر بلبل
یقین پاک است، اما دامن گل را نمیدانم
درین دریا چو موجم خضر میراند به آب آخر
ز بس هر لحظه میگوید ره پل را نمیدانم
بهار آمد سلیم و در چمن پیدا نمیگردند
چه بر سر آمده قمری و بلبل را نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.