هلال عیدم و ترک کلاه خورشیدم
ستاره ی سحرم، شمع راه خورشیدم
ز برق چون خس و خاشاک شکوه نیست مرا
که شبنم گلم و دادخواه خورشیدم
خبر ز کشتن شمع و چراغ او را نیست
به پیش داور محشر، گواه خورشیدم
تنی ز بستر بیمار گرم تر دارم
که از خیال کسی جلوه گاه خورشیدم
سلیم نیست سراسیمگی عجب از من
چو ذره در طلب بارگاه خورشیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.