ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم
گهی با شمع محفل، گاه با پروانه میگویم
حریف نکتهسنجی در همه عالم نمیبینم
سخن از بیکسی با خویش چون دیوانه میگویم
ادیب این دبستانم، سر و کارم به طفلان است
بزرگی را چه نقصان، گر سخن طفلانه میگویم
ز تنهایی شب هجران او خوابم نمیآید
نشسته بر سر بالین خود، افسانه میگویم
به قدر خود ز هرکس طاقتی در عشق میباید
مرا کاری به بلبل نیست، با پروانه میگویم
پس از مقصد رسیدن مدعا معلوم میگردد
سخن را رهروان در راه و من در خانه میگویم
سلیم از اعتقاد خویش هرکس میزند حرفی
تو دل را کعبه میخوانی و من بتخانه میگویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.