گنجور

 
سلیم تهرانی

آنم که می به نغمه ی زنجیر می خورم

ساغر به طاق ابروی شمشیر می خورم!

از فیض ماهتاب، شرابم حلال شد

می در پیاله می کنم و شیر می خورم

بیهوشی ام ز جلوه ی سبزان گیلک است

در لاهجانم و می کشمیر می خورم

مورم، ولی ز خرمن عشق است دانه ام

چون موریانه جوهر شمشیر می خورم

تا کی سلیم، جور جهان می توان کشید؟

چندین شکنجه من به چه تقصیر می خورم؟