گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

بر راه وعده، ای گل رعنا نشسته ام

تنها بیا تو نیز که تنها نشسته ام

از بس ز سبزه ی چمن آزار می کشم

گویی به روی ریزه ی مینا نشسته ام

از موج فتنه، گر بنشینم به روی سنگ

دارم گمان آن که به دریا نشسته ام

تیر هوایی ام که ز بس بی تعلقی

هرجا نشسته ام، به سر پا نشسته ام

از سر هوای گوشه ی عزلت نمی رود

گویی به سایه ی پر عنقا نشسته ام

چون شیشه، روی صحبت احباب با من است

هرجا دو کس نشسته، من آنجا نشسته ام

دایم چو آفتاب درین انجمن ز شرم

بینم ازان به زیر، که بالا نشسته ام

درمان درد خویش طلب کن ز من سلیم

امروز من به جای مسیحا نشسته ام