دایم از بخت سیه بر خویش پیچانم چو زلف
گرچه از خورشید لبریز است دامانم چو زلف
باعث زیب جمال گلرخانم همچو خال
مایه ی آرایش حسن عروسانم چو زلف
در پریشانی بود جمعیت آشفتگان
من صلاح کار خود را خوب می دانم چو زلف
نیستم آزاد از قید محبت یک نفس
خانه زاد دودمان حسن خوبانم چو زلف
هیچ کس هنگامه ی جمعیتم بر هم نزد
از سیه بختی خود دایم پریشانم چو زلف
میرود هر عضوم از آشفتگی سوی دگر
در هوای او سلیم از بس پریشانم چو زلف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.