قدم برون نگذارم ز آستانهٔ خویش
چو آینه همه عمرم چراغ خانهٔ خویش
به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو
کمان کشیدهام، اما خودم نشانهٔ خویش
چو مرغ باش در آیین عافیتطلبی
که وقت شام چو شد، میرود به خانهٔ خویش
چگونه سر زند از دل نوای آزادی
مرا که حلقهٔ دام است آشیانهٔ خویش
به دست خویش کن اصلاح خود، که مغروران
به موی خود نگذارند غیر شانهٔ خویش
چه فرق از وطن و غربت، این چنین که منم
چو عکس آینه، دایم غریب خانهٔ خویش
به زیر چرخ، ترقی سلیم ممکن نیست
در آسیا نتوان سبز کرد دانهٔ خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بستر افتم و مردن کنم بهانهٔ خویش
بدین بهانه مگر آرمش به خانهٔ خویش
بسی شبست که در انتظار مقدم تو
چراغ دیده نهادم بر آستانهٔ خویش
بیا که هر که بدانست قیمت دم نقد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.