گنجور

 
سلیم تهرانی

هر کجا گرم است بازار ادب، محجوب باش

فتنه ای در هر کجا گل می کند، آشوب باش

صولت جلاد را حاجت به تیغ تیز نیست

طفل خونریز مرا شمشیر گو از چوب باش

خامه دایم از زبان خویش زحمت می کشد

بی زبان با خوبرویان حرف زن، مکتوب باش

همچو شاخ گل، طبیب هر دماغ آشفته شو

هوشمندان را گل و دیوانگان را چوب باش

دختر رز گر همه باشد، مشو سرگرم او

در طریق عشقبازی امت یعقوب باش

در میان جاهل و کامل بود فرقی سلیم

مدعی گر با تو بد باشد، تو با او خوب باش