سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۴

قدم برون نگذارم ز آستانهٔ خویش

چو آینه همه عمرم چراغ خانهٔ خویش

به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو

کمان کشیده‌ام، اما خودم نشانهٔ خویش

چو مرغ باش در آیین عافیت‌طلبی

که وقت شام چو شد، می‌رود به خانهٔ خویش

چگونه سر زند از دل نوای آزادی

مرا که حلقهٔ دام است آشیانهٔ خویش

به دست خویش کن اصلاح خود، که مغروران

به موی خود نگذارند غیر شانهٔ خویش

چه فرق از وطن و غربت، این چنین که منم

چو عکس آینه، دایم غریب خانهٔ خویش

به زیر چرخ، ترقی سلیم ممکن نیست

در آسیا نتوان سبز کرد دانهٔ خویش