گنجور

 
سلیم تهرانی

مست گر نیستی از شیوهٔ مستان مگذر

قطره ی آب گهر باش و ز طوفان مگذر

پا به اندازه کشیدن روش اهل دل است

همه تن اشک شو و از سر مژگان مگذر

دیدن قاصد بی مژده، غم آرد ای باد

نکهت پیرهنت نیست، به کنعان مگذر

ابر از سایه درو دام جنون افکنده ست

گر ز من می شنوی، سوی گلستان مگذر

ما درین بادیه چون ریگ روانیم سلیم

تو که مرغ چمنی، سوی بیابان مگذر