برق عشق آمد که سوزد خرمن تدبیر را
با گریبان کار افتد دست دامنگیر را
نام من در دفتر اهل شهادت داخل است
کرده ام روشن سواد جوهر شمشیر را
پاسبان مستی ما نیست غیر از تیغ عشق
برگ نی باشد مگس ران وقت خفتن شیر را
از طلسم هند آزادی تجرد می دهد
چاره عریانی بود این خاک دامنگیر را
چون منی را طاقت چندین علایق از کجاست
فیل نتواند کشیدن این قدر زنجیر را
همچو شاهینی که مرغی را کمین سازد سلیم
تا هوا گیرد دل من میرباید تیر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تأثیر آن بر زندگی و تفکرات فرد است. شاعر به قدرت و تأثیر سوزاننده عشق بر تدبیر و برنامهریزیهای انسانی اشاره میکند. او از جایگاه خود در میان شهدا صحبت میکند و به این نکته میپردازد که عشق به عنوان تنها پاسبان مستی و شور زندگی در برابر مشکلات است. همچنین، او به چالشها و طبیعت وابستگیها و خواستههای انسانی اشاره میکند که باعث محدودیتهایی میشوند. در نهایت، تصویر زیبایی از عشق و قدرت آن ارائه میدهد که میتواند همگان را درگیر خود کند.
هوش مصنوعی: برق عشق به شکل ناگهانی و شدید به وجود آمد و باعث سوزاندن تمام برنامهریزیها و تدبیرها شد، به گونهای که در این شرایط، دستهایی که برای به دام انداختن کارها تلاش میکردند، بینفع و بیاثر شدند.
هوش مصنوعی: من نامم را در فهرست کسانی که جانشان را در راه حق فدا کردهاند نوشتهام و این موضوع را با وضوح و دیدنی به عنوان نشانهای از همت و عزت خود قرار دادهام.
هوش مصنوعی: حافظ در این بیت به این نکته اشاره میکند که تنها چیزهایی که میتوانند ما را از مستی و غفلت بیرون بکشند، عشق و هیجانات ناشی از آن هستند. او به نوعی از قدرت عشق صحبت میکند که میتواند بر خفتگی و بیخبر بودن غلبه کند. به عبارتی، عشق به عنوان نیرویی قوی و مسلط بر زندگی انسانها، میتواند آنها را از خواب غفلت بیدار کند.
هوش مصنوعی: طلسم هند باعث میشود که از قید و بند رهایی یابیم و راه حلی برای آلودگیهای این دنیا پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: انسانی با چنین علاقههای بسیار، چگونه میتواند این همه بار سنگین را تحمل کند؟ مثل این است که فیل نتواند این قدر زنجیر را بکشد.
هوش مصنوعی: مانند شاهینی که به شکار مرغی نشسته و منتظر فرصتی است، دل من نیز همانند تیر برمیخیزد و میرباید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
من که با مویی به قوّت برنیایم ای عجب
با یکی افتادهام کو بُگسلد زنجیر را
چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیمتن
[...]
دیدمش در دل نهفتم آه بیتأثیر را
در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در
بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را
خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت
[...]
ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را
برنتابد از خرابی خانهام تعمیر را
گر چنین شاداب از خون شهیدان میشود
آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را
کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی
[...]
سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را
کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست
هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
حسن را خطِ غبارش بینیاز از زلف کرد
[...]
رخصت طوفان دهم گر اشک عالمگیر را
گم کند چون موج دریا رشته تدبیر را
دل که بی آه است خواهم از نظر افکندنش
بر میان بهر چه بندم ترکش بی تیر را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.