گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

به بی‌پروایی ما غافلان، تقدیر می‌خندد

چو شیری کز کمین بر شوخی نخجیر می‌خندد

جوانان ناتوانی‌های پیران را چه می‌دانند

کمان دارد ز سستی پیچ و تاب و تیر می‌خندد

تبسم چون کند آغاز، جان بخشد جهانی را

ز تمکین گرچه همچون صبح محشر دیر می‌خندد

زمانه کین مظلومان ز ظالم می‌کشد آخر

به پیش اهل معنی، زخم بر شمشیر می‌خندد

سلیما آنچنان بر فرش راحت تکیه‌ای دارد

که بر دیبای بستر، غنچهٔ تصویر می‌خندد