معشوق ما به جلوه چو آهنگ میکند
جا را به گلرخان چو قبا تنگ میکند
از روی آتشین تو طبعم شکفته شد
این شعله، کار بادهٔ گلرنگ میکند
از عذر وعده، جذبهٔ شوقم به جان رسید
چون قاصدی که همرهی لنگ میکند
تأثیر در کجا که ندارد ملایمت
باران نرم، ره به دل سنگ میکند
رفتند رهروان و به انگشت پای خویش
کاهل به ره شمارهٔ فرسنگ میکند
تأثیر، ناله را ز خموشی به هم رسید
این پرده، ساز را چه خوشآهنگ میکند
آزار هرکه میکشد، از خویش میکشد
دیوانه زان همیشه به خود جنگ میکند
خواهد بهانه، شکوه ازو سر مکن سلیم
تا لب گشودهای به سخن، جنگ میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن مه به جانب سفر آهنگ میکند
صحرا و شهر بر دل ما تنگ میکند
ای نامه بر به مجلس او نام من ببر
کز گفتوگوی نام منش ننگ میکند
شرح کمال شوق همین بس که چشم من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.