گنجور

 
سلیم تهرانی

قلم دگر به زبان حرف آشنا دارد

گلی به فرق خود از نعت مصطفی دارد

گلی در آب گرفته ست خامه کز رنگش

گمان بری که مگر پای در حنا دارد

در دهان بجز از حرف نعت او بستم

درین قفس همه صیاد ما هما دارد

سخن ز کوتهی خود به وصفش از نقطه

سر بریده ی خود را به زیر پا دارد

ز آسمان بطلب یارسول، کین سلیم

که دانه شکوه ای از دور آسیا دارد