دل در طلب چه گوش به صوت درا کند
مجنون عشق، رقص به آواز پا کند
مست تو پابرهنه به دریا حباب وار
بر روی آب گردد و کسب هوا کند
درویش عشق را ز قلم دست کوته است
مشق شکستگی ز نی بوریا کند
گریان به عالم آمد و نالان به خاک رفت
چون کوه، سنگ تربت عاشق صدا کند
در ملک هند، بی می انگور سوختیم
کو غوره ای دریغ که کس توتیا کند
دل را گمان صبر و شکیبی به خویش هست
معلوم می شود گره خود چو وا کند
مغرور را سزا رسد از دور آسمان
باد از بروت خوشه برون آسیا کند
چون قطره، برگرفتهٔ خود را جهان سلیم
بر آسمان رساند و از کف رها کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خلق هر کرم که کند هم خدا کند
باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند
عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا
تا ساقی من آن بت حوری لقا کند
زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی
زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند
آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند
[...]
هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند
آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست
یارب چه کارها کند او گر وفا کند
آزادگان روی زمینش رهی شوند
[...]
چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را
بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند
بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان
باید که آن نماز شده ز ابتدا کند
زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست
[...]
با خلق هر کرم که کند چون خدا کند
باشد که ناگهان نظری سوی ما کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.