گنجور

 
انوری

هرچ از وفا به جای من آن بی‌وفا کند

آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند

با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست

یارب چه کارها کند او گر وفا کند

آزادگان روی زمینش رهی شوند

گر راه سرکشی و تکبر رها کند

از کام دل رها کندش دست روزگار

آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند

از بس که کبریای جمالست در سرش

بر عاشقان سلام به کبر و ریا کند

گر فوت گرددش همهٔ عمر یک جفا

خوی بدش قرار نگیرد قضا کند