گنجور

 
سلیم تهرانی

سرم چو گوی به میخانه بی درنگ دود

دلم چو گوهر غلتان به تار چنگ دود

دلیرکرده ی می را ز خصم پروا نیست

چو کبک مست، بط می به روی سنگ دود

ز شرم وعده خلافی به عذر تند مباش

که عیب بیش نمایان شود چو لنگ دود

ز بیم روز و شب است این چنین شتابان عمر

چو آهویی که به دنبال او پلنگ دود

چو رهروی که دود در قفای خضر، سلیم

سفینه ام به محیط از پی نهنگ دود