گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند

چون گره، بسته ی صد سلسله مویم بیند

صاف سرچشمه ی حیوان، تهی از دردی نیست

خضر کو تا می یکدست سبویم بیند

آنکه منعم کند از باده ی گلگون دایم

نتواند ز حسد رنگ به رویم بیند!

چون روم از سر کوی تو، به من هرکه رسد

گره گریه ی پنهان ز گلویم بیند

خضر آن گه شود از همتم آگه که سلیم

مرده از تشنه لبی بر لب جویم بیند