گنجور

 
سلیم تهرانی

باده در جام خمار من دلگیر کنید

شوق پروانه ام، از شعله مرا سیر کنید

باده در وقت سحر لذت دیگر دارد

صبح را از می صافی شکر و شیر کنید

ما اسیران وفا را سر آزادی نیست

حلقه در گوش من از حلقه ی زنجیر کنید

نوغزالان همه از دیده ی من می گذرند

بنشینید درین خانه و نخجیر کنید

جنگویان، چو سلیمم به جفا خو شده است

می کشد شوق مرا، دست به شمشیر کنید