شورش منصور را آخر سرم معراج شد
مغزم از آشفتگی چون پنبهٔ حلاج شد
تاب یک افغان ندارد از نزاکت گوش گل
زین چمن صد بلبل از بهر همین اخراج شد
در گره چون غنچه محکم دار نقد خویش را
تا صدف بگشود دست بسته را، محتاج شد
پادشاه وقت خویشم کرد یک جام شراب
همچو شمعم شعلهای بر سر دوید و تاج شد
هرچه حاصل شد سلیم از عمر، آن را عشق برد
زین سفر هر چیز آوردیم، صرف باج شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.