عشق آشوب دل و جوش درون میآرد
گل این باغ نبویی که جنون میآرد
دارد آبی چمن عشق که یک قطره از او
مرغ تا خورد ز پا رشته برون میآرد
هر سر موی از آن زلف پریشان راهیست
که سر از کوچهٔ زنجیر برون میآرد
حسن مغرور به این ناز و نزاکت یارب
تاب همصحبتی آینه چون میآرد؟
سوختم از غم دل همنفسان، میبینید
که چهها بر سرم این قطرهٔ خون میآرد
جوش زد داغ دل و شور جنونم افزود
شعله را فصل گل پنبه جنون میآرد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ، سلیم
این بلاها به سرم بخت زبون میآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صحبت مردم افسرده سکون می آرد
آب استاده، ز پا رشته برون می آرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.