در ره شوق، دل از بیم خطر میلرزد
مینهم پا چون درین بادیه، سر میلرزد
که خبر داد ز لبتشنگیام دریا را؟
که چو سیماب در او آب گهر میلرزد
نگذارد که ز کارم گرهی باز کند
ضعف طالع که از او دست هنر میلرزد
چه هواییست که اقلیم محبت دارد
که پسر تب کند آنجا و پدر میلرزد
نفس باد خزان در تو اثر کرده مگر؟
سخت آواز تو ای مرغ سحر میلرزد
کاش میبود دلش هم به ضعیفان چو سرین
که به باریکی آن موی کمر میلرزد
در هوای تو جوانان نه همین بیمارند
دل پیران همه تب دارد و سر میلرزد
در ره عشق، دلیری به جگر نیست سلیم
داغ او تا به دلم دید، جگر میلرزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.