قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود
گل است شعله کسی را اگر دماغ بود
درین چمن به گلم ذوق آشنایی نیست
به لاله گرمی من از برای داغ بود
دلم گداخت چو از باده روی او افروخت
بهار صبح، خزان گل چراغ بود
عجب به صحبت گل گر سرش فرود آید
هوای وصل تو آن را که در دماغ بود
کجا شکفته شود دل سلیم بی رخ او
چه شد که گل به کف و باده در ایاغ بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.