شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود
مایه ی خود گلفروش از گوشه ی دامان گشود
گل چنان آیینه ای افروخت کز شوق سخن
بیضه ی طوطی دهن چون پسته ی خندان گشود
جز به دریابار چشم من نشیمن کی کند
بال موج از هر کجا مرغابی طوفان گشود
آسمان و اخترانش بین، ولی از کار من
کافرم گر یک گره با این همه دندان گشود
حیرتم بر عشق پر نیرنگ می آید سلیم
کز کلید باغ بر رویم در زندان گشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.