گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟

زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد

سایه ی بال هما بستر آسایش نیست

ای خوش آن خواب که در سایه ی عنقا باشد

محتسب چون به در میکده آید، گوید

پیر میخانه که: خوش باشد، اگر جا باشد!

شیخ حیف است که در حلقه ی مستان آید

بگذارید که در صومعه تنها باشد

شست و شویی بده ای باطن می زاهد را

که دگر طعنه به مستان نزند، تا باشد

دوستی نیست خصومت که ترقی نکند

در دلش کینه ی من روغن و دیبا باشد

عقل و دین و دل و جان را همه از ما بردی

ای بت عهدشکن، پیش تو اینها باشد

آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است

حیف باشد که نباشی تو و دنیا باشد

جام می گیر سلیم این همه آشفته مباش

غم عالم نخورد مرد چو دانا باشد