عاشقانیم، به ما طعنه ی دیگر خود نیست
گر بود دامن ما پاره، ولی تر خود نیست
نتوانیم ز انصاف گذشت ای زاهد
سبحه هرچند عزیز است، چو ساغر خود نیست
همره نامه فرستم دل خود را سویش
خون او سرختر از خون کبوتر خود نیست
تنگدستان محبت ز کجا، زر ز کجا
سر و جان در ره یار است ولی زر خود نیست
ز آشنایان تو ای آب بقا در عالم
خبر از خضر نداریم [و] سکندر خود نیست
وصل معشوق کسی را چو دهد دست سلیم
چه زیان است در اسلام، برادر خود نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.