خطش دمید و به نازش نیاز من باقی ست
هزار بوسه مرا پیش آن دهن باقی ست
گل همیشه بهار پیاله می گوید
خزان رسید و همان آب و رنگ من باقی ست
ادای حق محبت تمام نتوان کرد
هزار جان دگر پیش کوهکن باقی ست
حدیث درد دل من نمی شود آخر
سخن نماند و مرا با تو صدسخن باقی ست
هزار سال ز مرگم گذشته است و هنوز
ز حسرت تو مرا آب در دهن باقی ست
خزان کشید ز گل انتقام بلبل را
هنوز دعوی مرغان این چمن باقی ست
چو شمع کشته برونم ز انجمن مبرید
هنوز در سر من شوق سوختن باقی ست
به غیر جسم ضعیفی جنون به من نگذاشت
مرا ز عشق تو یک تار پیرهن باقی ست
غبار من به غریبی سلیم رفت به باد
هنوز در دل من حسرت وطن باقی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گذشت فصل گل و رغبت چمن باقیست
وداع کرد شراب و خمار من باقیست
برای جیب دریدن عزیز دارم دست
اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقیست
ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.