مرا کی از سبوی می گزیر است
که در روز خمارم دستگیر است
به نامه چون نویسم راز دل را
حدیثم شعله و کاغذ حریر است
دل دیوانه ای در بند دارم
نفس در سینه ام زنجیر شیر است
ز سودای دلم او را زیان نیست
ندانم از چه زلفش شانه گیر است
غنی خوشدل شود از مرگ محتاج
چو میرد تشنه ای، عید غدیر است
سلیم انفاس او تأثیر دارد
نسیم صبح، فرزند دو پیر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.