شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است
گل تا شنیده بویت، از شوق سینه چاک است
شستم غبار خود را با گریه از دل خلق
در عشق او حسابم با کاینات پاک است
از بس که بی رخ او چشمم غبار دارد
چون دانه های سبحه، اشکم تمام خاک است!
تا چند بخیه بتوان بر زخم های خود زد؟
چون موج سینه ام را چاک از قفای چاک است
دل را سلیم بی قدر در عاشقی، وفا کرد
کم قیمت است آری جنسی که عیب ناک است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.