گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

چو شعله گرم درآمد، چو گل به تاب نشست

چراغ باده بیارید کآفتاب نشست

چو ناامید ازو گشت، دل قرار گرفت

سپند سوخته چون شد ز اضطراب نشست

به شمع انجمن ما نسیم محرم نیست

ازان ز پرده ی فانوس در نقاب نشست

به بزم باده مرو بی صحیفه ی غزلی

سفینه ای بطلب تا توان به آب نشست

نشست یار چو پیشت، نماز چیست سلیم

نماز خویش قضا کن که آفتاب نشست