گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست

چون سبزه ی جو از سر من آب گذشته ست

تا دامن دل رفته مرا چاک گریبان

کارم ز رفوکاری احباب گذشته ست

هر جرعه ی آبم به گلو تیغ گذارد

تا باز چه در خاطر قصاب گذشته ست

گردید تر آن چشم چو افتاد به اشکم

چون آهوی صحرا که ز سیلاب گذشته ست

بر غیر، غم عشق تو آسان ز وصال است

این بادیه را در شب مهتاب گذشته ست

داند که به کوشش نرود کار کسی پیش

هر کس که به سروقت رسن تاب گذشته ست

بی ناله و بی اشک سلیم از غم دل نیست

عمرش به همین طور چو دولاب گذشته ست