بیار می که غمم باز در هجوم گرفت
دل شکسته ام از عادت و رسوم گرفت
به نامه هرچه رقم می کنم پریشان است
حساب کار مرا عقل ازین رقوم گرفت
هما ز بیم نیارد برو گذار کند
به خویش مقدم جغدی کسی که شوم گرفت
ملایمت دل بی تاب را چه سود دهد
نشاید آینه ی آب را به موم گرفت
سلیم داشت سر عشق و از هوس غافل
نهاد دام به راه هما و بوم گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هما به طالع من بال و پر ز بوم گرفت
نسیم گل به رهم عادت سموم گرفت
به روز حشر ترا دادخواه چندان نیست
که دامن تو توانم در آن هجوم گرفت
چو عزم غارت من کرد، اول از دستم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.