گنجور

 
سحاب اصفهانی

گرنه یک گل چون گل روی تو در گلزار نیست

نالهٔ بلبل چرا چون نالهٔ من زار نیست

بر سر بالینم آ وقت نگاه واپسین

تا بدانی جان سپردن آنچنان دشوار نیست

گو هوای عشق بازی را ز سر بیرون کند

هرکه او را طالعی چون طالع اغیار نیست

تا به کی بیدار خواهی بود دانی چشم من؟

تا که چشم بخت من چون چشم من بیدار نیست

تار چشمم گشته جاری اشک پی در پی (سحاب)

خلق را اندیشهٔ این آه آتشبار نیست