روز آن را که سیه گشت ز چشم سیهت
روشنی نیست جز از پرتو روی چو مهت
ز یکی جان بستاند به یکی جان بخشد
جان من این چه اثرهاست که دارد نگهت؟
عجبی نیست اگر صید حرم را ز حرم
به سوی دامگه آرد هوس دامگهت
ز تو داد دل ما را بستاند روزی
آنکه کرده است به ملک دل ما پادشهت
کوش تا شهر دل آباد کنی ای شه حسن
پیشتر ز آنکه نهد رو به هزیمت سپهت
نه به رحم است که بر باد ندادی خاکم
ز آن ندادی که مبادا بنشیند به رهت
گشت مرحوم ز سنگ ستمت چون زنخست
ریخت بال و پرم از حسرت طرف کلهت
دور از او زیستی و هر چه به پاداش (سحاب)
هجر او با تو کند نیست فزون از گنهت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت
سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت
حاجت صور و دم عیسی مریم نبود
مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت
تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.