گر خرد سنجد مه روی تو را با آفتاب
آنقدر بیند تفاوت کز سهابا آفتاب
ماه دوشت دیده مهر امروز شرمش باد اگر
باز طالع گردد امشب ماه و فردا آفتاب
آفتاب و سرو می گفتم تو را گر داشتی
عارض تابنده سرو و قدر عنا آفتاب
هر شب اندازد سپر از تیر آه من بلی
چون تو کی دارد دلی از سنگ خارا آفتاب؟
گفتمش: چون بینمت پنهان شوی گفتا: بلی
چون (سحاب) آید نگردد آشکارا آفتاب
آفتاب از آفتاب عارضت روشن چنانک
ز آفتاب چتر شاهنشاه دنیا آفتاب
آفتاب سلطنت فتحعلی شه آن که سود
بر درش هر شام روی عالم آرا آفتاب