در خیال تو به افتاده است دل از بادهام
زین سبب از چشمت ای پیر مغان افتادهام
خانهٔ دل شد ز هر نقش و نگاری بینیاز
با وجود نقش مهر آن نگار سادهام
تا میان بندگی بستم به کوی میفروش
یافت آزادی زهر قیدی دل آزادهام
یک طرف رشک رقیبان یک طرف درد فراق
بهر مردن هرچه گردون خواست کرد آمادهام
تنگ شد بر دل فضای سینه بیاو گرچه من
در به روی او بسی از دست خود بگشادهام
سر هوای مقصدی دارد که هرگز کس ندید
گرچه پا در وادی عشقت همان ننهادهام
تا به کیش عشق رو آوردهام شادم که نیست
فکر زنار و صلیب و سجه و سجادهام
در بهای بوسه خواهد یار آنکه از (سحاب)
نقد جانی را که در آغاز عشقش دادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چنین شویَد غبار زهد از دل بادهام
بادبان کشتی می میشود سجادهام
چون نگردد آب در چشم جهان از دیدنم
از یتیمی در غریبی چون گهر افتادهام
عالم قسمت ندارد سیر چشمی همچو من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.