به روی غیر چو نگذاریم که در بندم
زآستان توام به که رخت بر بندم
هزار عقده فزون تر بود به رشته ی مهر
ز بس تو بگسلی و من به یکدیگر بندم
چو من به خاک درت تاکسی نیابد راه
ره سرای تو را زآب چشم تر بندم
عجب نه آتش شوق ار بسوزدش پر و بال
چو نامه ات به پر مرغ نامه بر بندم
همان نبسته گشایم به کویش آن باری
که هر دم از ستم او پی سفر بندم
دلم گرفت زو ضع جهان خوشا کنجی
که از جهان و زاهل جهان نظر بندم
کمر به دلبری آن بت چو بست زاهد داد
(سحاب) اجازه که زنار بر کمر بندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.