گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سحاب اصفهانی

از غم عشقی کز آن آتش به جان انداختیم

ناله ای کردیم و شوری در جهان انداختیم

با سگش تا طرح الفت در میان انداختیم

آتش غیرت جهانی را به جان انداختیم

برقی از بخت بد ما بر خس و خاری نتافت

تا در این گلزار طرح آشیان انداختیم

پیش از این کاین ناله بخشد سودی از بیطاقتی

ناله ها کردیم و خود را از زبان انداختیم

آه کز لعلت چو عمری جاودانی یافتیم

بی تو خود را بلای جاودان انداختیم

در دل او رخنه ی کردیم ز آه نیمه شب

خوش به تاریکی خدنگی بر نشان انداختیم

آخر از بی‌طاقتی ز افسانهٔ شیرین‌لبی

نکته‌ای گفتیم و شوری در جهان انداختیم

تا طبیب ما (سحاب) آمد به بالین خویش را

بر دواج ناتوانی ناتوان انداختیم