زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال
از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال
چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال
دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی
وانگه هزار سال بملک اندون ببال
ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال
تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
مسعود شهریاری کز فر عدل تو
بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
کرده نهال جاه تو را دست مملکت
[...]
هست از سفال جامه سیکی برآمده
اندر سفال جامه سیکی بود حلال
نی نی نه نه نه نی نه نی نی به هیچ وقت
لا لا لا لا لل لا لا لا لا به هیچ حال
توحید لایزال نیاید چو در مقال
روشن کنم ضمیر به توحید ذوالجلال
ترجیع کن که آمد یک جام مال مال
جان نعره میزند که بیا چاشنی حلال
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.