گنجور

 
سحاب اصفهانی

صباح عید صیام است ساقیا برخیز

که مدتی به بطالت گذشت عمر عزیز

شکست رونق زهد آنچنان که زاهد هم

پی فریب ندارد به سجه دست آویز

گمان مبر که به شرع اهتمام روزه بود

به غایتی که هم از باده کس کند پرهیز

چه غم دمیدت اگر خط که حسن نقصی از آن

در این زمانه نیاید به چشم اهل تمیز

شد آفتاب رخت تا نهان زدیده او

(سحاب) را چو سحاب است چشم گوهر ریز