بدین دلیل ادب جان جان انسانست
که هرکه بیادب افتاد کم ز حیوانست
ادب مده ز کف و باش ایمن از خسران
که بیادب بدو گیتی دچار خسرانست
مراد از ادب اینجا ستوده آدابیست
که آن وظایف شخص شریف انسانست
به نظم و نثر نشان داد هرکس آن آداب
ادیب با هنر و ناصح و سخن دانست
رقم شود ادبیات چون ز کلک ادیب
به نقد جان بخر از وی که باز ارزانست
نگویمت که به هر گفته جانفشانی کن
سخن کم است اگرچه سخن فراوانست
سخن که بر ادب مستمع نیفزاید
نباشد آن ادبیات بلکه هذیانست
سعادت ار طلبی همدم ادیبان باش
کلید گنج سعادت به بدست ایشانست
ببین به دیدهی انصاف در خلایق کیست
که بر سعادت نوع بشر نگهبانست
همیشه گرمی بازار از ادیبانیست
که طبعشان به مثل کوه آتش افشانست
بزرگواری اهل ادب به خلق جهان
مسلم است چه جای دلیل و برهانست
هر آن دیار رهین ادیب و آدابست
بود هر آینه آباد ور نه ویرآنست
چه افتخار از این به برای ایرانی
که تربیت شدهٔ آب و خاک ایرانست
از این افق شده طالع بس آفتاب ادب
که تا بحشر بر اقطاع ارض تابانست
چرا بنوع بشر میدهد حیات ابد
اگر نه گفت ادیبانش آب حیوانست
هزار سال شد و کاخ نظم فردوسی
مصون ز تابش خورشید و باد و بارانست
ببین به مولوی و حافظ و دگر سعدی
که عالم از ادبیاتشان گلستانست
بسا ادیب دگر کز فضیلت آنان
من آنچه شرح دهم صدهزار چندانست
چه سالهاست به پاداش خدمت ایشان
روان جامعه بر روحشان ثنا خوانست
برای جامعه گستردهاند خوان ادب
صغیر هم بجهان ریزهخوار آن خوانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمال دین محمد محمد آنکه برای
جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست
نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک
به حل و عقد ممالک منوب دورانست
سپهر برشده تا رای روشنش دیدست
[...]
دلم در آرزوی عشق روی جانانست
بعشق می نرسم این همه بلا زانست
همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست
چو جان بعشق گروکشت کار اسانست
چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی
[...]
به قامت تو که تشویش سرو بستان است
به طلعت تو که تشویر ماه تابان است
به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است
به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است
به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم
[...]
اگرچه بلبل طبعم هزار دستانست
حدیث من گل صد برگ گلشن جانست
ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق
دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست
چو تاب زلف عروسان حجله خانه ی طبع
[...]
بنای خاطر ما از غم تو ویرانست
ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست
اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست
هزار جان عزیزم فدای جانانست
به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.