گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

ورود عید که غم میزدود از دلها

کنون فزاید ما را بغم غم دیگر

چگونه عیدی عیدی که جای جامهٔ عید

نمود دست اجل خلق را کفن در بر

چگونه عیدی عیدی چنان گران مقدم

که هیچ نیست ز یاران عید پار اثر

خلاصه آمدن عید در چنین ایام

همی به درد سرافزاید و بخون جگر

بدان نماید این عید‌ آمدن که تو خود

گرسنه باشی و مهمان درآیدت از در

گذشت و میگذرد سالی آنچنان بر خلق

که نیست چرخ کهن سال را چو آن بنظر

چگونه سالی سالی که گوئیا گندم

شده است نهی بر اولاد بوالبشر چو پدر

و یا که خورد چو او در بهشت گندم را

کنون کشند بدنیا ز نسل او کیفر

چگونه قحطی نحطی که لاله رویان را

قرین برک خزان گشت عارض احمر

چگونه قحطی قحطی که مجمع عشاق

زهم نموده پریشان چو طرهٔ دلبر

چگونه قحطی قحطی که از تهی دستی

برهن می‌بنهادند می‌کشان ساغر

هزار و سیصد و سی بود و شش پس از هجرت

صغیر کرد رقم این قضیه بر دفتر

 
 
 
عنصری

چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر

که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر

طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق

بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر

از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر

سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ

به کار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر

ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر

خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن

بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر

هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عسجدی
خواجه عبدالله انصاری

پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو

مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر

کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان

ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر

اگر هزار بمانی و گر هزار هزار

[...]

ازرقی هروی

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر

نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر

ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز

کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور

فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه