گنجور

 
صغیر اصفهانی

نازم اقدام جناب میرزا عباس خان

کانجمن شد مستدام از او به شهر اصفهان

همت والای او بنگر که در عهدی چنین

کز کمال و فضل بیزارند ابنای زمان

شعر را خوانند مهمل طعنه بر شاعر زنند

گرچه نگشایند خود الا که بر مهمل دهان

چون نمیفهمند معنی منکر صورت شوند

غافلند از اینکه در این جسم پنهانست جان

گاه می‌گویند این بی‌ذوق مردم تابکی

از گل رخسار میگوئید و از موی میان

گاه میگویند آخر کیست یار و چیست عشق

تا به‌کی زینسان تکلم تا به‌کی زینسان بیان

هفتصد سال است سعدی شاه اقلیم سخن

ملک عالم را مسخر دارد از تیغ زبان

همچنین حافظ که اندر شاعری پیغمبر است

شعر فهمان را بحق میخواند آن قدسی لسان

باز فردوسی نظامی هم سنائی مولوی

شیخ عطار آنکه دارد داروی جان در دکان

ناصر خسرو کمال اصفهانی اوحدی

شاعران نکته‌سنج و عارفان نکته‌دان

برده‌اند از شعر گوی نام نیک از هرکسی

داده‌اند از نظم داد معرفت اندر جهان

محتشم عمان وصال اینان که تا محشر کنند

در مراثی خون دل از دیدهٔ مردم روان

بهر هر دولت زوالی هست در عالم یقین

دولت شعر است کان تا حشر ماند جاودان

باری این رونق ده عرفان مدیر انجمن

کز جناب حق مؤید باد در کون و مکان

قرب ده سال است کز خود می‌نماید صرف مال

و استعانت نیستش جز از خدای مستعان

زین صفت می‌کن صفات دیگرش را هم قیاس

زانکه باشد گل ز باغ و دانه از خرمن نشان

دُرّ نظم شاعران را گشته از جان مشتری

با وجود اینکه خود لعل معانی راست کان

گر خبر جوئی ز سبک شاعران انجمن

در ادب گویند و در وصف رسول و خاندان

باد ارزانی بدیشان داده ایزد جمله را

فکر بکر و لفظ خوش طبع کهن بخت جوان

این مصیبت‌نامه را‌ امسال گفتند و مدیر

بهر ضبطش کرد اقدام و پی تاریخ آن

خاک اقدام سخن‌سنجان صغیر از شوق گفت

نازم اقدام جناب میرزا عباس‌خان

۱۳۴۲ هجری‌قمری