گنجور

 
صغیر اصفهانی

دلبران را همه سخت است دل و پیمان سست

یا که ای سنگدل این قاعده در مذهب تست

هیچ پیکان ز کمانخانهٔ ابروت نجَست

تا که اول دل زاری هدف خویش نجُست

که سر خوان غم عشق تو ای دوست نشَست؟

کاوّلین مرتبه از هستی خود دست نشُست

گر دلی را چو دل من فلک سفله نخَست

چه کنم این شده تقدیر من از روز نخُست

در جهان هیچکس از قید غم و غصه نرَست

بی‌غمی، هست گیاهی که در این باغ نرُست

این درست است که حق در دلِ بشکسته‌درَست

کز شکست دل بشکسته شود کار دُرست

آفرین بر تو صغیرا دگر این قاعده چیست

که چنین طبع تواش کرد بیان چابک و چُست

 
 
 
جدول قرآن کریم
سنایی

شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست

چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف

شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست

شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست

چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست

وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم

پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست

دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا

[...]

خاقانی

چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را

گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست

مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان

باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست

سید حسن غزنوی

صنما بسته آنم که در این منزل تست

خبری یابم زان زلف شکسته به درست

درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست

هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست

دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت

[...]

ظهیر فاریابی

یار میخواره من دی قدحی باده به دست

با حریفان ز خرابات برون آمد مست

بر در صومعه بنشست و سلامی در داد

سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست

دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه