صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

۳

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

روی هم چون جمع سازی اضطرابی بیش نیست

هست هستی بحر ژرفی موج‌خیز و بی‌کران

واندران دریا وجود ما حبابی بیش نیست

عمر نوح و گنج قارون ملک اسکندر تو را

گر میسر شد بوقت مرگ خوابی بیش نیست

۶

اهل دنیا عمر خود را صرف دنیا می‌کنند

گر حیات اینست خود سوءالعذابی بیش نیست

از حلال و از حرام مال مال اندوز را

عاید و واصل حسابی یا عقابی بیش نیست

در جهان آمد صغیر و چند روزی ماند و رفت

یادگار از وی در اینعالم کتابی بیش نیست