خدا را جمع نتوان با هوا کرد
یکی از این دو را باید رها کرد
ولی ترک خدا کردن محالست
که هر کس کرد خود را مبتلا کرد
به ملک عافیت ره برد آنکو
به دانایی حذر زین ابتلا کرد
خنک آنکو به توفیق خدایی
خدا بگرفت و ترک هر هوا کرد
زهی دانای رند با کفایت
که بر حد کفایت اکتفا کرد
خد ا زآنکس رضا باشد که خود را
به تقدیر خدای خود رضا کرد
رضا دادند مردان هر قضا را
بلی کس پنجه نتوان با قضا کرد
تو بستی عهد با حق بندگی را
بعهد ای بنده میباید وفا کرد
اگر خود بنده هستی بنده آخر
به کار خواجه کی چون و چرا کرد
الا ای همنشین مطلب نگهدار
صغیرت حق صحبت را ادا کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز رویم آب خوبی را جدا کرد
بلورین سرو قدّم را دوتا کرد
جهان از جان شیرینش جدا کرد
به شیرین هم جهان هم جان رها کرد
در آخر جان و تن از هم جدا کرد
ترا در خاک ره چون توتیا کرد
چو او بر دیدهٔ منعم جفا کرد
سپهر از دیدهٔ جانش سزا کرد
گرفت و روی خود سوی هوا کرد
بر آن قصاب بسیاری دعا کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.