گنجور

 
صغیر اصفهانی

هر آنکو سر بخاک درگه پیر مغان دارد

بیمن اختر فیروزخوش بختی جوان دارد

خلوص‌آور بپیش و جان خلاص از حول محشر کن

که زر تا نیست خالص بیم روز ‌امتحان دارد

گمانم اینکه نفس مطمئنی نیست جز عاشق

که عاشق نی ز دوزخ باک و نی شوق جنان دارد

غلام همت آن عاشقم کز جور جانانه

بجان صد آتش و قفل خموشی بر دهان دارد

سر و سامان ز درویشان مجو دل بر قفس بستن

نه از مرغی است کاندر شاخ طوبی آشیان دارد

جهانرا خواجه خواهد در خط فرمان خویش آرد

تو پنداری ز دیوان قضا خط‌ امان دارد

صغیرا یاد مرگ از دل کند مهر جهان بیرون

بیاد آور بهار عمرت اندر پی خزان دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عمعق بخاری

اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد

من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد

تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران

ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد

اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی

[...]

سنایی

اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد

من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد

وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد

من آن هستم که آن از بی‌نشانی‌ها نشان دارد

وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را

[...]

سعدی

غلام آن سبک‌روحم که با من سر گران دارد

جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید

به نقد اندر بهشت‌ست آن که یاری مهربان دارد

کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
امیرخسرو دهلوی

هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد

کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد

سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده

همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد

کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟

[...]

سیف فرغانی

نگارا دل همی‌خواهد که عشقت را نهان دارد

ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد

اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا

ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد

کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه