بر دل چو یاد لعل لب یار بگذرد
گویی مسیح بر سر بیمار بگذرد
صد داغ لاله را بنهد روی داغ اگر
روزی بباغ آن گل بی خار بگذرد
یکبار هر که بنگرد آن روی دلربا
از جان و دین و دل همه یکبار بگذرد
چشم یقین گشا و رخش بی گمان ببین
حیفست عمر جمله به پندار بگذرد
هوشیار دیده ایم بسی مست میرود
مرد آن که مست باشد و هشیار بگذرد
بر بازوی کمان کشت ای مدعی مناز
تیر دعا ز گنبد دوار بگذرد
رشگ آیدم ببخت بلند صبا که آن
هر نیم شب بگیسوی دلدار بگذرد
عاشق ز جان خویش تواند گذشت لیک
هرگز گمان مدار که از یار بگذرد
در خانهٔی که پرده گشاید ز چهره یار
تا عرش نور از سر دیوار بگذرد
بگذشت بر صغیر و نشاند آتش غمش
آنسان که عفو حق بگنهکار بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد
مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی
هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد
هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش
[...]
از کوچهای که آن گل بی خار بگذرد
موج لطافت از سر دیوار بگذرد
در خانه یی که وصف رخ یار بگذرد
خورشید خم خم از پس دیوار بگذرد
بیچاره گلفروش در ایام حسن او
صد ره ز پیش چشم خریدار بگذرد
در راه عشق سبزه کند کار نیشتر
[...]
در خاطری که آن بت عیار بگذرد
تا خود چها زسینهٔ افگار بگذرد
دیگر سرشک من پی او گم نمی کند
یک بار گر به چشم گهربار بگذرد
اشک مرا به کشت رسان و روا مدار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.